فریدون، کوچر و مدال فیلدزی پرحاشیه
دهم مرداد ۱۳۹۷، خبری توجه ایرانیهای علاقهمند به ریاضیات را به خود جلب کرد: بعد از مرحوم میرزاخانی، که چهار سال پیش اولین ایرانی برنده مدال فیلدز بود، یک ایرانی دیگر موفق به کسب مدال فیلدز شد.
ولی این خبر بسیار پرحاشیه بود و ابهامهای آن موجب شد که من تا امروز نتوانم چیزی در موردش بنویسم. دیروز این فرصت پیش آمد تا درباره چند مساله از جمله این ماجرا با دکتر سیاوش شهشهانی، استادی که ریاضیات ایران بسیار مدیون اوست، صحبت کنم. ایشان دیدگاه خودش را برایم گفتند. از اینکه سعید قهرمانی، ریاضیدان ایرانی مقیم امریکا که علاقهمندان نظریه احتمال نام او را شنیدهاند، ابتدا چهگونه در این مورد موضعگیری کرد و بعد از گفتوگوی شخصی با درخشانی، چهگونه نظرش تغییر کرد، گفتند و از برخورد منفی و رودرروی برخی ریاضیدانان ایرانی با او و...
برخی تیترها از رسانههای مختلف نشان میدهد که ماجرا چه بوده است.
صدای آمریکا: «جایزه معادل «نوبل ریاضی» به یک کرد ایرانی پناهنده به بریتانیا رسید»
رادیو فردا: «یک ایرانیِ پناهنده به بریتانیا برندهٔ معتبرترین جایزهٔ ریاضی جهان شد»
بیبیسی فارسی: «پناهنده ایرانی برنده 'نوبل ریاضی' شد»
رادیو زمانه: «کوچر بیرکار، ریاضیدان پناهندهٔ کُرد ایرانی، برندهٔ بالاترین نشان علمی ریاضیات جهان شد»
ایسنا: «برادر کوچر بیرکار: برادرم نمیتواند به ایران بیاید»
از آن روز شاهد موضعگیریهای بسیار متفاوت و متناقض هستیم: از تشویق و افتخار تا تنفر و سرزنش.
من تلاش میکنم در اظهار نظری که میکنم دو اصل را رعایت کنم؛ منصفانه و مستند باشم و آنجا که اطلاعاتم ناقص است، حسن ظن داشته باشم.
در ویکیپدیای فارسی چنین آمده است:
"کوچَر بیرکار، که نام او سابقاً فریدون درخشانی بود، کوتاه مدتی پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ در روستای نی در مریوان در استان کردستان ایران متولد شد. او سومین فرزند یک خانوادهٔ ششفرزندی است. پدرش چند کلاسی سواد دارد و مادرش هیچگاه تحصیل نکردهاست. خانوادهٔ او به کشت برنج، سبزیجات و گندم اشتغال دارند. بیرکار تحصیلاتش را تا دبیرستان در مریوان به پایان رساند. او دانشجوی سال آخر کارشناسی دانشگاه تهران بود که به انگلستان سفر کرد و در المپیاد ریاضی بینالمللی دانشجویی در سال ۲۰۰۰ که در «یونیورسیتی کالجِ» لندن برگزار شد، موفق به دریافت جایزه سوم شد. او در آنجا در پاسخ به مشکلات سیاسی به خاطر اقلیت کُرد بودن، درخواست پناهندگی سیاسی کرد. دولت بریتانیا او را در ناتینگهام جا داد. در یک سالی که طول کشید تا پروندهٔ بیرکار از سوی دولت بررسی شود، او با اعضای هیئت علمی دانشگاه ناتینگهام ملاقات کرد و پس از پذیرشِ درخواست پناهندگیاش در آنجا ثبتنام کرد. در سال ۲۰۰۳ به عنوان آیندهدارترین دانشجوی دکترا بورس تحصیلی جامعه ریاضیات لندن را گرفت. بیرکار در سال ۲۰۰۴ از دانشگاه ناتینگهام دکترا گرفت. او پس از پناهندگی نام خود را به کوچَر بیرکار که در زبان کردی به معنی مهاجر متفکر است تغییر داد."
من در سال ۲۰۰۰ دانشجوی دانشگاه شریف بودم. آن سال شریف هم به این مسابقات تیم فرستاد. کسری علیشاهی و مرتضی فتوحی، که اکنون عضو هیات علمی همین دانشگاه هستند، از اعضای تیم بودند و خاطرم هست که وقتی کسری برگشت از جمله خاطرات سفرش این بود که "یکی بچههای دانشگاه تهران جیم زد!"
کسری که دانشجوی سال دوم بود با نمره ۱۹۸ نفر نهم و مرتضی با نمره ۱۹۶، نفر چهاردهم مسابقات شدند و هر دو موفق به کسب جایزه اول مسابقه شدند. طبق اطلاعات سایت مسابقه، فریدون درخشانی با کسب نمره ۱۰۹، نفر ۶۲م شد و جایزه سوم را دریافت کرد.
احتمالا فرار یک دانشجو فشار زیادی را بر روی سرپرست تیم که میگویند بهنوعی همان سرپرست تیم شریف بوده آورده و تبعاتی منفی دستکم برای گروه ریاضی دانشگاه تهران و دانشجویان آن داشته است.
حسی که خبرهای بالا به یک فرد خارج از ایران منتقل میکند، با کمی طنز، این است:
جوانی کرد از کورههای آدمسوزی رژیمی بیرحم (!) فرار کرده و به دامان پرمهر فرشتهای به نام بریتانیا پناه برده و استعدادهایش شکفته شده است. او آنقدر از ایران رنج و عذاب کشیده که حتی نام ایرانیاش را به نامی کردی تغییر داده است. او نه تنها به لحاظ علمی برجسته است که حامی انسانهای مظلوم و زجرکشیده نیز هست.
در مقابل برخی از ایرانیان داستان را چنین میبینند:
کسی که در خانوادهای ضعیف به دنیا آمده توانسته در ایران رشد کند، در یکی از بهترین دانشگاههای ایران بهرایگان تحصیل کند، بی هیچ نگاه قومیتی عضو تیم ریاضی دانشگاه تهران برای مسابقات جهانی شود، آنگاه او نمک خورده و نمکدان شکسته و برای پیشرفت شخصی خودش زیر تعهدش زده، اساتید و همدانشگاهیهایش را به دردسر انداخته و با پناهندگی سیاسی کشورش را در چشم دیگران متهم و بدنام کرده و حتی برای دهنکجی به ایران نام ایرانیاش را به دور انداخته و در نهایت مدال فیلدز خود را به ملت کرد تقدیم کرده و هیچ نامی از ایران نبرده است!
کدام قضاوت و موضعگیری درست است؟
من با بررسی شواهد و صحبتهایی که از افراد موثق شنیدم و با رعایت دو اصلی که در ابتدا گفتم، به این روایت از ماجرا رسیدم:
فریدون درخشانی که علاقه و استعداد چشمگیری در ریاضیات داشته، به لحاظ درک و اطلاعات سیاسی چندان پیچیده و مطلع نبوده و نیست. آنطور که خودش گفته زمانی که دانشجوی مقطع کارشناسی بوده، فیلدز مدالیستها اسطورههایش بودهاند.
احتمالا کسانی در ایران یا در انگلیس که از شدت علاقه او به ریاضیات مطلع بودهاند، برنگشتن به ایران را پیش پایش گذاشتهاند و در قدم بعدی او را به این نتیجه رساندهاند که راهی جز پناهنده شدن نداری و تغییر نام نیز برای مخفی کردن هویت ایرانی بوده است که شاید، البته به اشتباه، فکر میکرده افشای ایرانی بودنش خطرناک است! (دکتر امید حاتمی، سرپرست فعلی تیم المپیاد ایران، گفته: "من سالها کمبریج بودم و چندین بار این شخص را دیدم و یکی دو بار هم سر سمینارهایش رفتم، ولی هیچوقت نمیدانستم که کرد ایرانی است و هیچوقت به روی خودش نیاورد که فارسی حرف میزند.")
نظر شخصی من این است که کردها، مانند بسیاری از اقوام دیگر، در کشورهای مختلف گرفتار مشکلاتی هستند که من از جزئیات آن بیخبرم. میدانم که در اوایل انقلاب تلاشهایی برای رفع محرومیت در نقاط مختلف کشور از جمله مناطق کردنشین انجام شد ولی برخی گروههای فاسد و تجزیهطلب چون کومهله و دموکرات کردستان، وحشیانه فرزندان این کشور را سلاخی کردند. البته ملت ایران هیچگاه این وقایع را برادران و خواهران کرد خود نسبت نداد.
بسیاری از ظلمها و تضادها و جنگها بین اقوام فارس، کرد، عرب، ترک و... در صد سال اخیر ریشه در سیاستهای کثیف کشورهای غربی بهخصوص انگلستان، در جنگ جهانی اول و پس از آن دارد.
آقای فریدون درخشانی، احتمالا در حالیکه عشق ریاضیات کورش کرده بود، به اساتیدش و دوستانش در دانشگاه تهران بدی کرده است. او قوانین کشورش را زیر پا گذاشته و هنگام گرفتن پناهندگی سیاسی، شاید نادانسته، مدارکی را ادعا یا امضا کرده است که نشان دهد که "به دلایل سیاسی یا مذهبی در معرض آزار و اذیت یا شکنجه بوده و توانایی زیست مناسب و توأم با کرامت در کشور خویش را ندارد و چارهای جز مهاجرت به کشور انگلستان برای او نمانده است!" (اینکه قوم کرد در معرض مشکلاتی هستند، و نه خود فرد، در ظاهر برای گرفتن پناهندگی کفایت نمیکند.)
ولی آیا این خطاها چهقدر بزرگ و جبرانناپذیر است؟ من اگر میتوانستم به ایشان چیزی بگویم، از او میخواستم که کمی تاریخ صد سال اخیر را بخواند تا بفهمد که در قصه مظلومیتهای مردم کرد، در تمام کشورهای این منطقه، ظالم واقعی کیست. در این صورت دیگر انگلستان را ناجی خود تخواهد دانست و از پیام تبریک حزب دموکرات ایران خوشحال نخواهد شد.
پرسوجو کند تا بفهمد که راه جبران کارهای خلاف قانونی که انجام داده و بازگشت به کشورش و بودن در کنار مردمش چندان مشکل نیست. او میتواند سری به دانشگاه تهران بزند و با یک عذرخواهی ساده، یا شاید حتی بدون آن، اساتیدش را از خودش راضی کند. او میتواند به سنندج و مریوان و روستای نیدر برود و مردم کرد عزیز را غرق در شادی و افتخار کند. او میتواند از اعتبار بینالمللیاش واقعا برای پیشرفت مردمی که دوستشان دارد خرج کند. او که خود روزی آرزو داشته که یک فیلدزمدالیست را از نزدیک ببیند، میتواند آرزوی جوانانی چون خود را به هر نقطه در ایران یا حتی کردستان دعوت کند تا این آرزویشان برآورده شود. او میتواند بانی یک پژوهشگاه معتبر در ایران شود.
او میتواند عمیقا بفهمد که ایران تمام فرزندانش را دوست دارد.
به همه دوستانم میگویم: بیایید در مورد هم تا جایی که میشود (یا حتی تا جایی که نمیشود!) حس ظن داشته باشیم و اجازه ندهیم استعمار پیر بین ما تفرقه بیندازد. مردم ایران آنقدر مهربان و بلندنظر هستند که بعد از هشت سال دفاع مقدس، حتی زمانی که هنوز صدام بر سر قدرت بود، مردم عراق را برادران و خواهران خود میدانستند؛ گویی فراموش کرده بودند که ۱۸۰ هزار ایرانی، مظلومانه با گلولههایی که از آن سو شلیک شد شهید شدند و صدها شهر و روستا زیر بمبها و موشکها ویران شد. آنها دشمن واقعی را میشناسند.